چشمه ی خشکیده ی دل خستگی دادم گرفت
رهبر ما رفت عالم را همه ماتم گرفت
خورشید ما در غروب آمد به اوج انقلاب
مرد مردان رفت لیکن قلب ها را هم گرفت
من به نوبه ی خود سالگرد شهادت استاد مزاری ، لبر مرد تاریخ عدالت را به شما عزیزان تسلیت می گویم.
افغانستان با گذشته ی درخشان علمی، ادبی، و هنری ، باآنکه در طول تاریخ بشریت سر آمد مدنیت خاور زمین بوده و فرهنگ و تمدن با شکوهی را به جهانیان عرضه داشته است اما متاسفانه در طول دو قرن اخیر از قافله ی علم و تمدن عقب مانده و مشکلات فراوانی بر مردمان این کشور رخ داده و یا بعضاٌ تحمیل شده است. در این میان نقش نا کار آمد نظام های سیاسی و عدم شایستگی خاکمان این کشور را که بعضاً موجبات دخالت و تجاوز بیگانگان را فراهم نموده می توان نام برد. نظام سیاسی ناکارآمد و مستبد، عدم لیاقت و شایستگی حاکمان موجب شده که ما را با ظلم و ستم، بی عدالتی و بی هویتی مواجه نموده و در ضمن در مقابل تجاوز و لشکر کشی های خارجی آسیب پذیر نماید.
فرهنگ جوامع مختلف مطابق با روند تکامل خود، ساختار سیاسی همان جوامع را ایجاد می کند. چنانچه فرهنگ نظام قبیلوی، بدون تردید ساختار سیاسی قبیلوی خویش را به وجود آورد که ویژگی چنین نظامی چیزی جز استبداد نیست. ظلم و ستم، بی عدالتی، قتل عام های دسته جمعی، قوم گرایی و طایفه سالاری از شاخصه های نظام های استبدادی اند که در رابطه با اقوام محروم کشور ما اعمال می شده اند.
این مجموعه دلایل باعث شده که کشور ما توسعه چندانی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی پیدا نکرده و زمینه ء رشد و توسعه را با بحران مواجه ساخته است. در این رابطه کوشش های فرهنگی و سیاسی، مقاومت های فدا کارانه نظامی توسط افراد میهن دوست و عدالتخواه زیادی در طول تاریخ معاصر کشور مان صورت گرفت تا مسیر عدالت و توسعه را هموار نمایند.
گرچه این خیزش ها و تلاش ها هیچکدام نتوانستند به تنهایی جنبش های وسیع اجتماعی و سیاسی را در جامعه بر انگیزند و ساختار سیاسی ظالمانه ی کشور را به چالش بکشند. اما در نوع خود بسیار ارزشمند بوده و ان را برای ایجاد ادامه ی جنبش های مردمی و عدالت خواهانه در دهه های گذشته مساعد نموده است که سر انجام با جنبش عدالت خواهانه ای که با رهبری شهید مزاری (ره) در غرب کابل پایه گذاری شد، این نوع حرکت های اصلاح طلبانه را به اوج رساند و باعث شکست و از هم پاشی فرهنگ استبداد و انحصار در کشور گردید و زمینه را برای مشارکت تمام اقوام در قدرت و امتیازات زندگی مساعد نمود. فرهنگ استبداد و انحصار و ظلم که بیش از 2 قرن بر مردمان این کشور سایه افکنده و در لایه های فرهنگی و اجتماعی جامعه نفوذ کرده بود با تلاش و مقاوت های بی نظیر استاد شهید به فرهنگ مشارکت ، عدالت و شایسته سالاری تبدیل گردید.
استاد برای اینکه به این خواسته هایش جامعه ی عمل بپوشاند یک خیزش و جنبش عظیم مردمی را علیه انحصار و استبداد سازماندهی نمود که مطالبات آن عدالت اجتماعی، مشارکت همه ی اقوام در تصمیم گیری برای قدرت بود.
استاد شهید طراح تغییر، تحول ، تفاهم و مشارکت بر مبنای عدالت اجتماعی بود و هر روز که می گذرد اندیشه هایش روزنه ی جدیدی برای حل مشکلات و بحران های اجتماعی و سیاسی کشور می گشاید.
او تعریف جدیدی از حاکمیت و نظام های سیاسی و اداری کشور نمود که محور آن را مشارکت و عدالت اجتماعی تشکیل می دهد که تحقق آن مسیر توسعه و پیشرفت را هموار نموده و مارا از بن بست و چرخری باطلی که در طول بیش از دو قرن توسط نظام های سیاسی قوم گرایانه ایجاد شده نجات خواهد داد.
مزاری با شهادتش ، خود و آرمان هایش را وسیله ای برای پشتوانه ی تاریخ عدالت خواهی قرار داد. بنابراین مزاری شایسته ی تجلیل است زیرا تجلیل از مزاری تجلیل از عدالت است.
شهادت افتخار آمیز و قهرمانه رهبر شهید استاد عبدالعلی مزاری (ره) و یاران صدیقش را به عموم عدالت خواهان و آزادی خواهان تسلیت عرض می نمایم.
شهادت کریمه ی اهل بیت حضرت معصومه (س) را به عموم شیعیان تسلیت عرض می کنیم.
ولادت با سعادت و پر مسرت یازدهمین اختر آسمان امامت و ولایت را به عموم شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
نیکی کردن سرشت و غریزه ی نیکان است و احسان سرچشمه ی فضل و برتری.
امام علی (ع)
سپاس و تشکر فراوان از سر کنسول محترم جمهوری اسلامی ایران در کویته جناب حاج آقای یحیوی جهت لطف و عنایت ایشان که همیشه نسبت به دانش آموزان و معلمان بومی مدارس جمهوری اسلامی ایران در کویته پاکستان داشته اند. بدین وسیله از زحمات بی شایبه ی ایشان اظهار امتنان می نماییم.
کارکنان و دانش آموزان مجتمع آموزشی الزهرا (س)
تشكر و سپاس فراوان از مدیریت محترم مدارس جمهوری اسلامی ایران در کویته جناب حاج آقای کاظمی جهت اجرای طرح سلامت!
طرح سلامت مورخ 7/ 12/ 90 در محل آزمایشگاه مدرسه الزهرا (س) اجرا شد. طبق این طرح پرسنل اجرایی ، شامل یک دکتر و دو پرستار می باشند که از معاینه ی عمومی و آزمایش خون دانش آموزان پایه سوم ابتدایی آغاز به کار نمودند.
به نام خدا
از: مدرسه الزهرا (س)
به : مجتمع فجر
موضوع : گزارش مراسم بزرگداشت پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاریخ : 19/11/90
سلام بر شهیدان و امام شهیدان و درود بر فجر آفرینانش که نهال انقلاب همواره به همت والایشان یادگار و ماندگار است.
به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران و میلاد با سعادت پیامبر اعظم حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) دانش آموزان مدرسه الزهرا (س) به کمک مربی پرورشی برنامه های را تدارک دیده اند که به اجرا در آمد:
1. مجری برنامه : شفیقه محمد اسلم و رقیه سید علی احمد
2. قرائت قرآن : توسط دانش آموزان زینب کاظم علی و فرزانه عظیمی
3. اجرای استقبالیه : توسط دانش آموزان کلاس سوم تجربی
4. اجرای سرود : توسط کلاس چهارم ابتدایی
5. اجرای تواشیح : توسط انجمن فرهنگی امید
6. اجرای نماهنگ : توسط دانش آموزان اول راهنمایی
7. اجرای سرود : توسط انجمن فرهنگی عندلیبان
8. سخنرانی جناب آقای بصیرت معاون محترم مدارس جمهوری اسلامی ایران در کویته:
· تبریک به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی، میلاد پیامبر اکرم و امام جعفر صادق (ع)
· افتخار به سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران
· تشکر و قدر دانی از دست اندرکاران تهیه برنامه
· بیان حدیث از امام جعفر صادق (ع)
· افتخار به مسلمان و شیعه بودن
· انقلاب اسلامی ایران بر گرفته از انقلاب جهانی پیامبر (ص) بود.
· بی نظیر بودن استقلال ایران ضمن توطئه های دشمنان
· قدردان بودن دانش آموزان جهت زحمات والدین و معلمین
· تلاش و کوشش دانش آموزان در راه تحصیل علم و دانش
· مداحی در مورد میلاد پیامبر
9. اجرای سرود : توسط دانش آموزان اول راهنمایی
10. اجرای نماهنگ : توسط دانش آموزان سوم انسانی
11. اجرای مرحله ی اول محفل مشاعره : توسط خانم رحمانی
12. اهدای جوایز توسط جناب آقای بصیرت و آقای مرادی
13. اجرای نمایش : توسط انجمن فرهنگی ستایش
14. اجرای سرود : توسط انجمن فرهنگی پرنیان
15. اجرای مرحله ی دوم محفل مشاعره : توسط خانم رحمانی
16. اجرای سرود : توسط انجمن فرهنگی آرمان
17. قرائت متن ادبی : توسط کبری امیری
18. سخنرانی جناب آقای مرادی ناظر محترم مدارس:
· تبریک به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و میلاد پیامبر اکرم و امام جفعر صادق (ع)
· تقدیر و تشکر از زحمات همکاران در تهیه برنامه
· تقدیر و تشکر از دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی ایران به پاس زحمات و خدمات شایان آنها در مدارس
· اهدای هدیه توسط سرکنسول محترم به مناسبت دهه فجر
· اجرای طرح سلامت با پیگیری مدیریت محترم مدارس جمهوری اسلامی آقای کاظمی و همکاری دفتر مدارس خارج از کشور جهت اجرای این طرح که شامل :
1. معاینه ی عمومی دانش آموزان توسط پزشک
2. آزمایش خون
3. انجام واکسن هپاتیت
19. اجرای مسابقه لباس پوشی : توسط خانم مرادی
20. اجرای سرود : توسط انجمن فرهنگی فانوس
21. اجرای سرود : توسط انجمن فرهنگی سدرة المنتهی
22. اجرای جوایز توسط انجمن اولیا و مربیان و دبیران
23. خواندن دسته جمعی دعای فرج
در پایان برنامه از دانش آموزان و همکاران پذیرایی به عمل آمد.
http://my.opera.com/remembranceafzal/albums/
خوانندگان محترم می توانند تصاویر مراسم را از آدرس بالا در یافت کنند. به نسبت مشکلات لوکس نتوانستیم که تصاویر را در خود ویبلاگ جا سازی کنیم، با عرض معذرت! منتظر نظرهای مفید شما عزیزان استیم.
شهید رجب بیگی: "از یک سو باید بمانیم، که شهید آینده شویم، و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود. عجب دردی، چی می شد امروز شهید می شدیم تا دوباره فردا شهید شویم."
حبّ دنیا انسان را از توجّه به خدا و آخرت، باز می دارد تا آنجا که در غفلت و سستی غوطه ور می شود. انسان های زاهد و وارسته، دل به زیبایی ها و خوشی های زودگذر دنیا نبسته اند. زیرا زیبایی های این دنیایِ دون، انسان را فریب می دهد و از آخرت و یاد خدا غافل می سازد. حضرت امیرامؤمنین،(ع)، کسانی را که خواهان کرامت نفس خویش و حب خدایند، به خارج کردن حبّ دنیا از دل هایشان امر می کنند و می فرمایند: اگر کار خود را دریافته ای و به شناخت نفس خویش رسیده ای، از دنیا روی بگردان و نسبت به آن بی رغبت باش که به راستی دنیا خانه بدبختان است و سرای نیکبختان نیست. شادابی آن دروغ و باطل و زیور آن فریب است. ابرهایش پراکنده و بخشش هایش بازستانده خواهد شد.
«...ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای دادند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل عمل است.لکن اگر چنانچه ملتی رای دادند، ولو تمامشان، به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، به چه حقی ملت پنجاه سال پیش از این سرنوشت ملت بعد را معین می کند؟ سرنوشت هر ملتی به ست خودش است [....] مگر پدرهای ما، ولی ما هستند، مگر آن اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا می کنند، آنها تعیین بکنند؟»
خدایا! حجتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجت خودت را به من نشناسانى، از دینم گمراه مىشوم.
پروردگارا! دیدارش را آشكار نما و پایگاههایش را استوار گردان و ما را از كسانى قرار ده كه دیدگانشان به دیدار او روشن مىشود و ما را به خدمتگزارى او مشغول دار و بر كیش و آیین وى بمیران و ما را در گروه او محشور بفرما.
پروردگارا! ما را از یاران او و از تقویت كنندگان حكومتش و از انجام دهندگان امر او و از خشنودشدگان به رفتارش و از تسلیم شوندگان در برابر احكامش قرار ده.
خدایا! ما بندگانت شیفته ولىّ تو هستیم كه یادآور تو و پیامبر توست و او را پناه و نگهدار ما آفریدى و براى ما قوام و پناه برانگیختى و براى مؤمنان ما امام قرار دادى، پس تبریك و سلام ما را به او برسان.
خدایا! به وسیله او نمازمان را بپذیر، گناهانمان را بیامرز و دعاهایمان را مستجاب فرما.
خدایا! بر ما منّت گذار تا او را خشنود سازیم و مهر و رحمت و دعا و خیر او را به ما ببخش تا بدین وسیله به رحمت و كامیابى گسترده تو دست یابیم.
خدایا! به وسیله او روزیمان را گسترده و غمهایمان را برطرف و خواستههایمان را برآورده بفرما.
خدایا! ما را در حزب او قرار ده كه امرش را به پا مىدارند و با او شكیبا هستند و با خیرخواهى وى خرسندىات را مىجویند، تا در روز قیامت ما را جزء یاران و یاوران و تقویت كنندگان حكومتش محشور نمایى.
خدایا! عقیده ما به امام زمان(عج) را از هر شك و شبهه و خودنمایى و شهرت طلبى خالص كن، تا به جز تو به كسى اعتماد ننماییم و جز خاطر تو را نجوییم و ما را به مقام او برسان و در بهشت ما را با او همراه كن و از هر بىمیلى و تنبلى و سستى ما را پناه ده.
خدایا! آن چهره رشید و آن پیشانى نیكوى او را به من نشان ده و دیدگانم را با دیدارش سرمه كش.
خدایا مرا به سیر او سلوك ده.
چشمان سامرا از بغضهای جاری، تمام شدنی نیست.
التهاب و داغدیدگی، به فراخور این غم در کوچههای شهر بیداد میکند.
باد نوحه گر، گذارش به نخلهای گیسوپریش میافتد که ردیف به ردیف، دست خوش فراق شدهاند.
دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گستردهتر از همیشه، شعلههایش را میپراکند.
مدت ها بود که خانه خلوت زده امام خود را اسیر چنگال اختناق میدید، اما امروز این خانه از رنج محدودیت، رهایی مییابد؛ با این حال در این رهایی شاد نیست و دیگر جمال دل آرای عسکری را نمیبیند. این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه طلب را میشنود؛ درست همان گونه که بنی امیه در عاشورا میخندیدند. شانههای شیعیان، بوی غربت سامرا میدهد. تمام سرمایه امروز شیعه، همین بوسههای دل سوخته است که برای باغ خزان زده سامرا، گلهای تسلیت آوردهاند.
زمان میگذرد و تاریخ برای نگارشِ تصاویر تبدار، یک بار دیگر میآید و دستهای توطئه و تخریب را بر بام سامرای ستم دیده مینگرد.
اکنون دیگر چه میخواهند؟ تاریخ، به دقت تمام، دسیسهها را به ثبت میرساند که با ناتوانی هر چه تمامتر، به ستیز با گنبد و بارگاه، دل خوش داشتهاند.
تاریخ خوب میداند که دستهایی از این لرزان تر، در هیچ جا یافت نمیشود که حتی از قبرها هراس داشته باشند و چنین بر خشتها یورش برند. آنان با همه نادانی، این را خوب میدانند که کشته شده ائمه پاک ما نیز انسانها را زنده و بیدار میکند.
درست است امروز داغ دل شیعه، از این جنایت تازه میشود.
آری! آنان هرچه خراب کنند، بنای توانمند تشیع، همچون حقانیّت گفتههای تاریخ، سر جای خودش هست.
نویسنده: محمدکاظم بدرالدین
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند…
پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید: ” پسرم ، داری چی میسازی ؟” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم .” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد.
برنامه ریزی و آمادگی قبل از امتحان موثر ترین راه برای موفقیت در امتحانات است.
هیچ وقت عادت نداشتم وقتی دو نفر با هم حرف می زنند، گوش بایستم. ولی یک شب دیر وقت به خانه برگشتم و از حیاط رد می شدم که اتفاقی صدای گفتگوی همسرم با پسر کوچکم را شنیدم.
پسرم کف آشپزخانه نشسته بود و همسرم داشت با او صحبت می کرد من آرام ایستادم و از پشت پنجره به حرف های آن ها گوش دادم.
ظاهرا چند تا از بچه ها در مورد شغل پدرشان لاف زنی کرده بودند و گفته بودند که پدران شان مدیران شرکت های بزرگی هستند و بعد از پسرم، باب پرسیده بودند: «خب پدر تو چه کاره است؟»
و باب که سعی کرده بود نگاهش با نگاه آن ها تلاقی نکند، زیر لب گفته بود: «پدر من یک کارگر معمولی است.»
همسرم گونه های خیس پسرمان را بوسید و به او گفت: «پسرم، باید چیزی به تو بگویم. تو گفتی که پدرت یک کارگر معمولی است و درست هم گفتی، اما شک دارم تو بدانی کارگر معمولی چه کسی است. برای همین باید برایت توضیح بدهم. در تمام کارهای سنگینی که در این کشور انجام می شود، در تمام مغازه ها و کامیونهای باری که بارهای ما را این طرف و آن طرف می برند، هر جا که خانه ای ساخته می شود، یادت باشد که کارگر معمولی این کارها را انجام می دهد. درست است که مدیران میزهای قشنگ دارند و همیشه لباس شان تمیز است، درست است که آن ها پروژه های بزرگی را طراحی می کنند، ولی برای آنکه رؤیاهای آن ها به حقیقت بپیوندد، باید کارگرهای معمولی دست به کار شوند. اگر همه ی مدیران کارشان را رها کنند و یک سال سر کارشان برنگردند، چرخهای کارخانه ها همچنان می چرخد، اما اگر کسانی مثل پدر تو سر کار نروند، کارخانه ها از کار می افتند. این کارگر های معمولی هستند که کارهای بزرگ انجام می دهند.»
من بغضم را فرو دادم و سرفه ای کردم و وارد خانه شدم.
چشم های پسرم از شادی برق می زد. با دیدن من از جا پرید و بغلم کرد و گفت: «پدر من به تو افتخار می کنم، چون تو یکی از آن آدم های برجسته ای هستی که کارهای بزرگ انجام می دهند.»
اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت مینا جان تویی؟ هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت مینا جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید! اسم سوم رو که گفت دلم شکست.. گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اون قدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ما هستن.. ازشون دریغ نکنیم!
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.رهگذری او را دید و پرسید: “برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی؟”
مرد پاسخ داد: “این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.” چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟
عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن، حتی اگر دیگران تو را بیازارند.
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه... می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
...
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد